ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
دختر جهیزیه، نه ولی رنگ و رو که داشت
گیریم آسوپاس ولی آبرو که داشت
زنجیر و سینهریز و گلوبند، نه ولی
بغضی به وزن این همه را در گلو که داشت
لبخند میزد از ته دل، نه، نگو که بود
حس غرور جشن شما را نگو که داشت
در خانهی مجلل بخت احتیاج، نه
اما هوایی از خفقان از هوو که داشت
او را به جرم هیچ به جرم نداشتن
با دستبند برد به دنبال او که داشت
داماد پیرتر ز پدر این چه صیغهای است؟
دختر پدر نداشت ولی آرزو که داشت...
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1394 ساعت 21:35
اینم افتضاحه بابا
بزن بریم جای دیگه چهارتا کاربدرد بخور بخونیم
خوش آمدید
زیبا بود. نمی دونم چرا توی کامنت بالایی دوستمون از این شعر فرار کرده. بذار یه بیت در همین وزن براش بیام:
«گیرم که این غزل به مزاجت قشنگ نیست/ یکبار خواندنش به گمانم ضرر نداشت»
این متن ساده را که به زعم تو شعر بود
خواندم عزیز دل ، چه کنم ته و سر نداشت
(لبخند) میزد از ته دل،